نازنین زهرا عزيز مننازنین زهرا عزيز من، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

چراغ زندگیمون

4مین ماهگرد و ...

دیروز 25 مصادف بود با 4مین ماهگرد من و واکسن زدنم که یادمم میاد میخوام گریه کنم ... صبح زود مامانی با هزارتا قربون صدقه من خوابالو رو از خواب ناز صبح بیدار کرد که پاشو دختر گلم بیدار شو نازی زهرای مامان پاشو میخواییم بریم پا تو سوراخ کنیم و ...از این حرفها منم که بچه نمی دونستم مامان چی می گه چشمام و باز کردم و به مامان می خندیدم از ذوق اینکه کجا میرم منی که تا میشستم تو ماشین می خوابیدم چشمام و گنده کرده بودم و خیابونا رو نگاه می کردم ... ولی امان از وقتی که خانم پرستار آمپول و کرد توی رون پام جیغم رفت هوا اینقدر با زبون بی زبونیمجیغ کشیدم که نگو تازه مامانم هم با من گریه می کرد منم وقتی میدیدم اون گریه میکنه بیشتر جیغ میزدو مامانم بل...
26 دی 1391

دوست دارم بچرخم اما..........

سلام نی نی کوچولوها من که خوفم شماها هم ایشالله خوبید چند وقته خیلی پر جنب و جوش شدم و مجال هیچ کاری و به مامان نجمه نمی دم برای همینه که وبلاگمون دیر دیر آپ می شه توی این چند وقت اتفاق زیاد افتاده من شیرین کاری زیاد انجام دادم ولی هر کدوم و یادم اومد میگم براتون ... از بس که این بابا محمد برام زبون در آورده منم که نی نی چیزی زود یاد میگیرم این کار وبلد شدم و تا یه نفر و می بینم اولین کاری که می کنم اینه که زبون کوچولو و قرمزم و براش میارم بیرون طرف هم کلی ذوق میکنه و قربون صدقه من میره منم هی می خندم و خودم و لوس میکنم و کارم و تکرار می کنم مامان نجمه هم عصبانی میشه و من و دعوا میکنه خوب من چی کار کنم هر کاری که می کنم از بزرگترهام...
26 دی 1391
1