4مین ماهگرد و ...
دیروز 25 مصادف بود با 4مین ماهگرد من و واکسن زدنم که یادمم میاد میخوام گریه کنم ... صبح زود مامانی با هزارتا قربون صدقه من خوابالو رو از خواب ناز صبح بیدار کرد که پاشو دختر گلم بیدار شو نازی زهرای مامان پاشو میخواییم بریم پا تو سوراخ کنیم و ...از این حرفها منم که بچه نمی دونستم مامان چی می گه چشمام و باز کردم و به مامان می خندیدم از ذوق اینکه کجا میرم منی که تا میشستم تو ماشین می خوابیدم چشمام و گنده کرده بودم و خیابونا رو نگاه می کردم ... ولی امان از وقتی که خانم پرستار آمپول و کرد توی رون پام جیغم رفت هوا اینقدر با زبون بی زبونیمجیغ کشیدم که نگو تازه مامانم هم با من گریه می کرد منم وقتی میدیدم اون گریه میکنه بیشتر جیغ میزدو مامانم بل...
نویسنده :
نجمه
18:29